شایناشاینا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 11 روز سن داره

خاطرات شاینا کوچولو

یک سال با شاینای عزیزم

شاینا جان دختر عزیزم: تو این یکسالی که پا به این دنیا گذاشتی زندگی من و بابا مهدی خیلی تغییر کرد عزیزم.زندگی یه جور دیگه ای شد.زندگی معنا پیدا کرد. و من طعم شیرین مادر بودن رو چشیدم.فهمیدم که چند دقیقه دور از تو چقدر سخت و دیوونه کننده هست.واینکه شب ها نمیتونم اره هنوز هم نمیتونم تو رو از خودم جدا کنم. باید دست های کوچولوت رو تو دستم بگیرم موهات رو ناز کنم تا راحت خواب برم. این حرفا رو هیچ وقت نمیتونی درک کنی و بفهمی مگر زمانی که مادر بشی دختر نازنینم. خیلی دوست دارم عزیزم و به امید روزی که بتوبی وبلاگت رو بخونی
7 اسفند 1390

جشن تولد

سلام به همه نی نی ناز ها: مامان مژده بازم دیر پست گذاشت اما خب اولش که به خاطر تولد شاینا خانوم بود که یه عالم دعوتی داشتیم(البته فقط عمه ها و زن عمو ها بودند وعمه های خودم اما خب ماشاالله کلی شدن).و ٢ اسفندهم تولد بابا مهدی بود که به خوبی و خوشی به پایان رسید.شاینا خانوم توی تولدش یه خورده بد اخلاق بود به خاطر شلوغی و سر و صدا.اما خب دیگه هزچی بود تموم شد این یکسال.عکسای تولد هم سری دیگه حتما" میزارم.
5 اسفند 1390
1